loading...
نسیم استار
ن ر بازدید : 176 چهارشنبه 27 آبان 1394 نظرات (0)

 

دانلود رمان بی همسرای

رمان بی همسرای برای کامپیوتر و موبایل

رمان بی همسرای

romane Bi Hamsaray

قسمتی از رمان بی همسرای:

کنار خیابان ایستاده بود. درمانده و بی جای و مکان .همین جا گوشه ی خیابانی که روزی هزاران نفر آسوده از کنارش می گذرند یا منتظر تاکسی می ایستند، شاید هم عشق قدم زدن به سرشان بزند. شاید هم بی پولی که باید تا مقصدش را پیاده طی کند. آدم هایی مثل من و شما.
چشم به راه تا بلکه ماشین بهتری کنارش پا روی ترمز بگذارد. ماشین قبلی مبلغ پیشنهادی اش کم بود. هر از گاهی نگاهی به جلو و عقب می انداخت. گاهی دست در جیب مانتوی زهوار در رفته اش فرو میکرد و قدمی به جلو میگذاشت، گاهی دستش را با بخار خارج شده از دهانش گرم میکرد و گاهی با هر دو دست سردش کودک را در آغوش سفت تر میگرفت. هر چند ثانیه یک بار بینی اش را بالا می کشید و دندانهای فک بالا و پایینش بدون لحظه ای توقف مرتبا به هم برخورد می کردند. با لب هایی لرزان بوسه های ریزی بر پیشانی و دستهای کوچک پسرک میزد. پسرکی که دیشب کنار در مسجد رهایش کرد و اما ….امان از مهر مادری …
تاریکی وحشتناک صبح سرد پاییزی و وحشت تنها بودن در خیابان هم افزودنی های دیگر منظره ی زندگی زن بود. نگاه تارش تا کورسوی چراغ ماشین ها بالا آمد. ماشین تقریبا گران قیمتی کنار پای زن ترمز کرد. زن نگاه هراسانش را تا نگاه چشم چران پسر جوان بالا آورد. پسر شیشه را پایین کشید و با لحن چندش آوری شروع به چک و چانه زدن کرد. می گفت بیست و پنج تومن…کم بود؟ زیاد هم بود…
زیاد هم بود برای این چند روزی که در نهایت بی پولی بیتوته شده بود.
تردید میان رفتن و نرفتن را به دلش راه نداد و دست به سمت دستگیر ماشین برد که صدای دلخراش کشیده شدن لاستیک ماشینی که جلو آنها متوقف میشد در میان رفت و آمد ماشین ها به گوش رسید. مرد قدبلند درشت هیکلی از ماشین بیرون آمد. قبل از آنکه حساب پسر جوان را برسد، پسرک دمش را روی کولش گذاشت و با سرعت زیادی در میان ماشین ها گم شد. ترسوی بزدل…او که حتی حاضر نبود پای غلطی که می خواست بکند بایستد. خاک بر سرت که اسمت را هم مرد گذاشته ای خیر سرت. زن دوباره قدم در امتداد خیابان گذاشت که صدای مرد جوان لرزه بر پیکر نحیفش انداخت. یکه خورد و سری به تعجب تکان داد و چرخی زد تا هیکل درشتش را بهتر ببیند
- واسه چی اینجا واستاده بودی؟
- شما گشت ارشادی؟
- می خواستی با این یالغوز کجا بری؟
حرف حسابش چه بود؟
- به شما چه؟
راهش را کشید که برود و باز هم…
- می خواستی باهاش بری؟
- تهمت نزن آقا به شما ربطی نداره؟
- اگه با من بیای پول خوبی بهت میدم.

پسورد : www.98ia.com

دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

ن ر بازدید : 888 دوشنبه 25 آبان 1394 نظرات (0)

رمان عاشقانه یکی یه دونه من

دانلود رمان عاشقانه یکی یه دونه من  برای کامپیوتر و موبایل

 

\"\"

Yeki Ye Doneye Man

قسمتی از رمان یکی یه دونه من:

خیلی استرس داشتم،گوشه شنلمو میپیچوندم دور انگشتم و با پام روی زمین ضرب گرفته بودم.چقدر سالن شلوغ و پر همهمه بود…با شنیدن اسمم،عین فنر از جا پریدم.
-Mr.Radman Iranmanesh
به وحید نگاه کردم.
وحید-برو پسر.
یه نفس عمیق کشیدم.خیره سرم دکترا گرفتم..ولی عین بچه ها رفتار میکنم.با قدمهایی تند به سوی سن رفتم.از پله ها رفتم بالا و جلوی آقای جلیلی قرار گرفتم.مدرکو با یه تندیس که به زبان انگلیسی ازم تقدیر میکردن گرفتم.
جلیلی-موفق باشی پسرم.
-مرسی استاد.بخاطر زحماتتون ممنون.
با بقیه اساتید هم دست دادم و رومو کردم به جمعیت و یه تعظیم کردم و تا کمر خم شدم…که همه خندشون رفت هوا!و برام دست زدن.برای وحید یه چشمک زدم که بعضی دخترا به خودشون گرفتن…و نیششون حسابی باز شد.از طرف دیگه سن رفتم پایین که بهراد منتظرم بود.همدیگرو در آغوش گرفتیم و دم گوشش گفتم:
-چیکار کردی کارای مارو پسر؟
بهراد منو از خودش جدا کردو گفت:
-همه چی اوکیه.فردا پرواز داری برای ایران.
-واقعا ممنون.
بهراد-این چه حرفیه؟
-تو هم میای؟
بهراد-من یکم دیرتر میام.
-باشه.

\"\" پسورد : www.98ia.com

دانلود قسمت اول رمان:

\"\" دانلود کتاب (جلد اول) برای کامپیوتر (نسخه PDF)

\"\" دانلود کتاب (جلد اول) برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

\"\" دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل (نسخه پرنیان)

\"\" دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل (نسخه کتابچه)

\"\" دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

\"\" دانلود کتاب (جلد اول) برای اندروید (نسخه APK)

 


دانلود قسمت دوم رمان:

\"\" دانلود کتاب (جلد دوم) برای کامپیوتر (نسخه PDF)

\"\" دانلود کتاب (جلد دوم) برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

\"\" دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل (نسخه پرنیان)

\"\" دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل (نسخه کتابچه)

\"\" دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

\"\" دانلود کتاب (جلد دوم) برای اندروید (نسخه APK)

 

ن ر بازدید : 506 دوشنبه 25 آبان 1394 نظرات (0)

رمان عاشقانه یکی یه دونه من

دانلود رمان عاشقانه یکی یه دونه من  برای کامپیوتر و موبایل

 

Yeki Ye Doneye Man

قسمتی از رمان یکی یه دونه من:

خیلی استرس داشتم،گوشه شنلمو میپیچوندم دور انگشتم و با پام روی زمین ضرب گرفته بودم.چقدر سالن شلوغ و پر همهمه بود…با شنیدن اسمم،عین فنر از جا پریدم.
-Mr.Radman Iranmanesh
به وحید نگاه کردم.
وحید-برو پسر.
یه نفس عمیق کشیدم.خیره سرم دکترا گرفتم..ولی عین بچه ها رفتار میکنم.با قدمهایی تند به سوی سن رفتم.از پله ها رفتم بالا و جلوی آقای جلیلی قرار گرفتم.مدرکو با یه تندیس که به زبان انگلیسی ازم تقدیر میکردن گرفتم.
جلیلی-موفق باشی پسرم.
-مرسی استاد.بخاطر زحماتتون ممنون.
با بقیه اساتید هم دست دادم و رومو کردم به جمعیت و یه تعظیم کردم و تا کمر خم شدم…که همه خندشون رفت هوا!و برام دست زدن.برای وحید یه چشمک زدم که بعضی دخترا به خودشون گرفتن…و نیششون حسابی باز شد.از طرف دیگه سن رفتم پایین که بهراد منتظرم بود.همدیگرو در آغوش گرفتیم و دم گوشش گفتم:
-چیکار کردی کارای مارو پسر؟
بهراد منو از خودش جدا کردو گفت:
-همه چی اوکیه.فردا پرواز داری برای ایران.
-واقعا ممنون.
بهراد-این چه حرفیه؟
-تو هم میای؟
بهراد-من یکم دیرتر میام.
-باشه.

پسورد : www.98ia.com

دانلود قسمت اول رمان:

دانلود کتاب (جلد اول) برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد اول) برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

دانلود کتاب (جلد اول) برای اندروید (نسخه APK)

 


دانلود قسمت دوم رمان:

دانلود کتاب (جلد دوم) برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای اندروید (نسخه APK)

 

ن ر بازدید : 420 دوشنبه 25 آبان 1394 نظرات (0)

رمان جدید و واقعی عشق و پیمان

خوندش خالی از لطف نیست ممنون میشم بخونید

خلاصه ای از داستان:

«به نام خدا»
ژانر:عاشقانه،اجتماعی،جنایی
قالب :سوم شخص است
شخصیت ها: مبین،نازنین،نسترن
مبین پسری ساده،باهوش،درس خون،مودب،محترم وجذاب.تمام صفاتی که یه پسر باید داشته باشه رو داشت،قد بلند وخوش چهره با چشم وموهای سیاه وبدنی خوشفرم پسری که واقعا چهره زیبا و دوس داشتنی داشت بخصوص وقتی اخم میکرد خیلی زیباتر میشد . . .
 

دانلود رمان برای آندروید و به صورت pdf:

دانلود فایل PDF

دانلود فایل Android

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 530
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 177
  • آی پی دیروز : 81
  • بازدید امروز : 237
  • باردید دیروز : 173
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 945
  • بازدید ماه : 3,535
  • بازدید سال : 38,549
  • بازدید کلی : 754,417